سالروز ازدواج مولانا علی علیه السلام و سیدتنا فاطمه سلام الله عل
داستان ازدواج حضرت علی با حضرت زهرا علیهما السلام
قبل از خواستگارى امام على (علیه السلام ) از حضرت زهرا علیهاالسلام ، خواستگاران زیادى از جمله ابوبکر، عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف جهت خواستگارى خدمت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم رسیده بودند. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست رد به سینه تمامى آنها زد و فرمود: امر ازدواج دخترم با خداست (امرها الى ربها) تا اینکه روزى ابوبکر و عمر در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نشسته بودند و سعد بن معاذ انصارى و چند تن دیگر نیز در آنجا حضور داشتند در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام صحبت به میان آمد. ابوبکر گفت : اشرف قریش از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم او را خواستگارى کردند ولى آن حضرت فرمود: تزویج فاطمه به فرمان خداست ولى على (علیه السلام ) هنوز به خواستگارى او نرفته گمان مى کنم تنگ دستى او مانع از چنین کارى شده است . آنگاه او به عمر، و سعدبن معاذ گفت : آیا مایلید باتفاق هم نزد على (علیه السلام ) برویم و در این مورد با وى مذاکره کنیم و چنانچه تهى دستى او مانع از این امر باشد به او کمک مالى بکنیم ؟ سعد گفت : خدا توفیقت دهد. سلمان مى گوید: آنها از مسجد خارج شده و در جستجوى على (علیه السلام ) به خانه او رفتند ولى او را نیافتند و معلوم شد که آن حضرت در نخلستان مردى از انصار براى دریافت مزدى با شتر آبکشى مى کند. آنگاه به نزد او رفتند و چون چشم على (علیه السلام ) به آنها افتاد. فرمود: چه خبر است ، چه چیزى شما را وادار کرد که به اینجا بیایید؟ ابوبکر گفت : یا على (علیه السلام ) خصلت نیکى نیست که تو در آن فضیلت نداشته باشى . اشراف قریش از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دخترش را خواستگارى کرده اند و او به آنها جواب رد داده و فرموده است کار تزویج فاطمه علیهاالسلام با خداست علت این که شما در این مورد با پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم صحبت نمى کنید چیست ؟ من یقین دارم که خدا و رسولش او را براى تو نگه داشته اند. على (علیه السلام ) از شنیدن سخن ابوبکر چشمانش اشک آلود شد فرمود: اى ابابکر مرا به هیجان آوردى و به چیزى که از آن غافل بودم تذکر دادى به خدا سوگند که من به این امر راغب هستم و فقط فقر و تهیدستى مانع از انجام این کار است . ابوبکر گفت : چنین مگو تمام دنیا و مافیها در نزد خدا و رسولش هیچ ارزشى ندارد. آنگاه على (علیه السلام ) براى خواستگارى فاطمه علیهاالسلام خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد.
خود حضرت امیر (علیه السلام ) فرمود: وقتى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیدم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: یا على ! عرض کردم : بلى یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم . فرمود: آیا ترا رغبت ازدواج هست ؟ عرض کردم : رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم داناتر است ، پیش خود فکر کردم که آن حضرت مى خواهد یکى از زنان قریش را به من تزویج کند تا اینکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعدا مرا نزد خود احضار فرمود: و من نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم وقتى مرا دید با چهره گشاده تبسم فرمود: و من دندانهاى او را که از سفیدى مى درخشید دیدم آنگاه فرمود: یا على بشارت باد ترا که خداى متعال امر مرا درباره ازدواج تو کفایت کرد. عرض کردم یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم چگونه ؟ حضرت فرمود جبرئیل نازل شد سنبل و قرنفل به من داد و من آنها را گرفته و بوئیدم و از سبب آن پرسیدم گفت : خداوند به فرشتگان بهشت دستور داد که بهشت را زینت دهند و منادى از عرش صدا زد که روز ولیمه على بن ابیطالب است و خداوند فرشتگان را فرمود: که گواه باشید من فاطمه را به على تزویج کردم و آنها را براى هم پسندیدم .
برگرفته از کتاب هزار و یک داستان از زندگانی امام علی علیه السلام