اثر یک آیه قرآن
«سلمی» یکی از بزرگان بصره میگوید: در یکی از راهها صدای نعرهای شنیدم. نزدیک رفتم. از کسانی که آنجا حاضر بودند، جریان را پرسیدم. گفتند: این مرد از افرادی است که حضور قلب و توجه به معنویات دارد و بر اثر شنیدن آیهای از قرآن، فریادش بلند و بیهوش گشته است.
گفتم: کدام آیه؟ گفتند: آیه «أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» ؛ «آیا زمان آن فرا نرسیده است برای کسانی که ایمان آورده اند که دلهایشان به یاد خدا و آنچه از حق نازل شده است، نرم شود؟» سلمی میگوید: بعد از مدتی آن مرد به هوش آمد و این سخنان را در قالب اشعاری گفت: «آیا هنگام آن نرسیده است که زمان هجران به سر آید و شاخه بلند و خوشبوی امید من خندان شود؟ و آیا وقت آن فرا نرسیده که برای عاشق شیفته و بیقراری که آب شده و کمرش خم گشته، بگریند و به او ترحم کنند؟ آری، با آب شور و شوق در صفحه دلم نامهای نوشتم که چهره زیبا و رنگارنگ و جالبی نشان میداد.»
بعد از گفتن این سخنان سه بار گفت: اشکال، اشکال، اشکال! [یعنی در کارهای ما اشکال است و ما خود را خالص و صاف نکرده ایم] سپس دوباره بیهوش شد و به زمین افتاد و از دنیا رفت.